- قوی شدن
- زورمندشدن نیرو گرفتن توانا شدن زورمند شدن: کار آن مدعیان قوی شده بود و ذخایر بسیار بر قلعه برده
معنی قوی شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سربرزانو نهادن و پشت خم دادن و مراقبه که کنایه از سر به زانو نهادن و بمراقبه رفتن باشد، خمیده شدن، دو تا شدن
درگذشت، مردن
دیگر شدن
کند شدن آهسته شدن کند شدن آهسته شدن مقابل سریع گشتن تند شدن
گداختن، آب شدن
شرمنده شدن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
گدازیدن ویتازیستن
برآمدن، بر آورده شدن
دلیر و جسور شدن
زخمی شدن، سوختن
متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر
فاسد شدن چیزی. یا پوچ شدن مغز. مختل گشتن فکر از کار افتادن عقل
کنایه از خشک و ثابت شدن
غمگین شدن، اندوهناک شدن
کنایه از قطع شدن، بریده شدن
کنایه از شرمنده شدن، خفیف شدن
کنایه از متحد شدن، هماهنگ شدن
فراهم و آماده شدن، مرتب و هماهنگ شدن
جایز شدن، برآمدن حاجت، رواج یافتن
حلال شدن
حلال شدن
ورتیدن
توانگر شدن بی نیاز شدن
اندوهناک شدن غمگین شدن
مبتلی به فتق شدن
مردن ویتاردن مردن درگذشتن، از بین رفتن از دست رفتن فائت شدن: ما اجر از عبادت نا کرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بیریاتر است. (کلیم) بسرعت و باسانی حفظ شدن، تبدیل به بخار شدن: فوت شد رفت هوا
در هم شدن، درگیر شدن مخلوط شدن در هم شدن
نادرست نویس غات شدن زبانزد وینرد شیر یا قات شدن مهره. پیوستن یکی از دو مهره خانه یک بمهره یا مهره های خانه دوازدهم با شش و بش متصل شده مهره ببالاترین مهره ها
پس افتادن اسپ، بز آوردن، بد آوردن، کژ رفتن تیر عقب افتادن اسب در مسابقه، باختن در بازی، بخطا رفتن تیر: شوخ کماندار من شهره آفاق شد از قدر اندازیش تیر قضا قاق شد، (محمد سعیداشرف بها)
مخلوط شدن، بیکدیگر پیچیدن دو تن کشتی گیر مقابل سوار شدن
بر آمدن پذیرفته شدن پذیرفته شدن مورد قبول قرار گرفتن، از عهده امتحان بیرون آمدن مقابل رد شدن مردود شدن
خشک شدن پلیدی، اندوهگین شدن گرفته شدن شکم یبس شدن، گرفته شدن دل اندوه بافتن
کمیاب شدن، مفقود گشتن
پنهان شدن
اخت شدن نزدیک شدن اقتران، مصاحب شدن همنشین شدن: زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شکر. (دیوان کبیر 26: 1)، همانند شدن چیزی بچیزی